سفارش تبلیغ
صبا ویژن
مدیر وبلاگ
 
آمار واطلاعات
بازدید امروز : 16
بازدید دیروز : 2
کل بازدید : 17167
کل یادداشتها ها : 4
خبر مایه


بسمه تعالی

 صبح خیلی دیر از خواب بیدار می شوم. باید عجله کنم. به سرعت لباس می پوشم و به سراع شیشه عطر می روم؛ اما خالی است.

تعجب می کنم. یک هفته نیست قیمت گزافی بالایش داده ام. بی خیال سنت پیامبر می شوم و به پارکینگ می روم تا سوار ماشین شوم...

اما هرچه استارت می زنم روشن نمی شود. لعنتی به شیطان حواله می کنم و پایین می آیم. آبی را می بینم که از زیر ماشین روان است.

به پشت ماشین می روم و شلنگی را می بینم که در اگزوز ماشین فرو رفته و هنوز باز است. از دست محمد مهدی و کارهایش کلافه شده ام.

مجبورم با تاکسی بروم. هنوز دو ساعت نشده که موبایل زنگ می زند. خلاصه مکالمات این است که محمد مهدی می خواسته از تلویزیون بالا برود که از آن بالا افتاده؛ تلویزیون نیز.

امروز زودتر به خانه بر میگردم تا به کارهای درسم برسم. با هزار التماس کتاب نایابی را از استاد قرض گرفته ام و فردا باید پس بدهم.

اما هرچه میان کتابهای روی میز می گردم پیدایش نمی کنم.

ادامه مطلب...

  




طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ